چیزهایی هست که نمی‌دانی...

این‌جا تکه‌هایی از من -نگاه‌م- هستند، و زمانی که به خودم یا آدم‌ها فکر می‌کنم به واژه تبدیل می‌شوند...

کاش کسی هم مرا شفا می‌داد.

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۲۰ ب.ظ

مشکل ازجایی شروع می‌شود که تو راه را از کسی می‌پرسی که مسیرش با تو متفاوت است. کمال‌گرا که باشی، دیگر بدتر! هرچیزی را هم نمی‌توانی بپذیری. نقص آدم‌ها، اشتباهاتشان و دیدگاهشان زیر ذره‌بینت خواهد رفت و تو حتا دیگر دل و دماغت به فاکتورگرفتن بعضی چیزها و انتخاب بعضی حرف‌های دیگر هم نمی‌رود. این‌ احساساتی است که در مواجهه با تراپیستی که چند جلسه‌ای است می‌روم پیدا کرده‌ام. نمی‌توانم با خیال راحت مسیر زندگی ام را مسیر روحم را به او بسپرم. «ز» گفت همه‌ی آدمها همینند. روابط انسانی سراسر منفعت، خودبینی و نقص است. حتا علم نوین خیلی وقت ها واژه‌ها را به تو تلقین می‌کند. من پیش تراپیست هندی‌ای می‌رفتم و هنوز دفترهای جملات تاکیدی آن دوره ام را دارم. پیش هرکس و هرچیزی که فکر کنی رفته‌ام و نشد. آن خلا درونت پر نمی‌شود. پرسیدم پس چطور آرامی؟ خندید و گفت شفا گرفته‌ام. توی دلم گفتم «کاش کسی هم مرا شفا می‌داد.»

  • نورا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی