چیزهایی هست که نمی‌دانی...

این‌جا تکه‌هایی از من -نگاه‌م- هستند، و زمانی که به خودم یا آدم‌ها فکر می‌کنم به واژه تبدیل می‌شوند...

شفا گرفتم!

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۳۶ ب.ظ

یادتان هست چندی پیش متنی منتشر کردم با عنوان «کاش کسی هم مرا شفا می‌داد.»؟

آمدم بگویم شفا گرفتم. از آن جنگ به‌خصوص شفا گرفتم، زنده ماندم و حالا به دنبال نوری که یافتم می‌روم. آرامم؟ نه کاملا. نمی‌دانم شاید جواب بهتری باشد. هنوز نمی‌دانم آرامش چیست و دقیقا با چه معیار و اندازه‌ای می‌توانم بفهمم چقدر آرام و ناآرامم. گاهی به هم میریزم، گاهی کم می‌شوم، گاهی هم نه. روزگار می‌رود و مرا هم با خود می‌برد. به روزهای بهتر ازاین روزها فکر می‌کنم و دروغ چرا خیلی وقت‌ها هم به روزهای سخت تر از حال. تلاش می‌کنم کمی زندگی ام را روی نظم بیاندازم. احساساتم را مدیریت کنم. و باید از نو حس خودم را به تک تک آدم های زندگی‌ام بیابم. سردرگمی‌ای دارم که یک روز کسی را دوست میدارم و روز بعد نه! این موضوع را باید حل کنم...

  • نورا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی